سیاره شازده کوچولو

سلام بائوباب ها...

سیاره شازده کوچولو

سلام بائوباب ها...

منظومه تنهایی

آن روزی که خورشید نورش را دریغ کرد از زمین،

نمیدانست یک ماه وجود دارد که جانش در میرود برای زمین...

اما چه سود که ماه و خورشید یکی نمی شوند برای ادم؟!

در این منظومه همه تنها هستند، 

بعضی از خودخواهی، بعضی از ترس و بعضی های معدود هم از عشق...

دانستن

شاید خودت هم ندانی،

نه اینکه من هم بدانم، نه،

من از اول هم بلد نبودم و حالا هم نیستم،


ولی این را میدانم، 

یعنی تجربه کردم، و این تجربه را از بقیه هم شنیدم،

منطقی هم به نظر می رسد البته!


که اگر می دانستی، چیزی نمی گفتی...

اگرم می گفتی، اینطور که تو گفتی، نمی گفتی...