گذشته خود را در پیش رو خواهم داشت ...
فقط کمی خوشرنگ تر،
کمی بی حس تر،
با اسانس گل آویشن،
با طعم برف زمستان...
فریادی "دیوارِ چین شکن" دیوارِ درونِ پوکم را در هم خواهد شکست...
آینده ای پر از گذشته در پیش رو خواهم داشت،
فقط دلتای "ای کاش" هایش صفر نخواهد بود...
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه ی پیشین تا روز پسین باشد
هوا ابری باشد،
دلتنگ هم باشی،
کابوس هم یقه ات را گرفته باشد،
وهم و خیال هم هم صحبتت باشد...
آن وقت است که خودت را بکشی هم خواب تا شعاع یک کیلومتری تو سبز نمی شود...