سیاره شازده کوچولو

سلام بائوباب ها...

سیاره شازده کوچولو

سلام بائوباب ها...

توهمات روزانه

ما می توانستیم با هم زندگی خوب داشته باشیم،

مشکل از آنجا شروع شد که زندگی خوب نمی توانست ما را با هم داشته باشد...

زادروز

روز تولد،

روز عجیبیست،

حداقل از یکى دو هفته قبل از آن روز هیجانى درونت وول میخورد،

روزش که فرا رسد خوشحالى،

وقتى میگذرد هم ناراحت، شاید از اینکه تولدت گذشت یا عمرت...


اما این عجیب نیست، خیلى هم عادیست، همه همینطور هستند،

آنجا عجیب مى شود که این روز برایت خیلى عادى بگذرد، درست مثل یک روز کارى وسط هفته...

کاش سحرآمیز

همه می گویند نکار، در نمی آید،


اما آنها نمی دانند که این "کاش" ها سحرآمیز هستند...


همین که رفتی برگشتم،

خودم را نگاهی کردم و شروع کردم به حرکت،

حالا خیلی دور شدم از خودم،

اما هنوز امید دارم که زمین گرد باشد...


نوبت

نه اینکه نخواهم،

نمی توانم،

آخر تو نوبت خود را بازی نکردی،

تاس دست من نیست...