روز خوب زندگی :
صبح که بیدار می شوم، آفتاب گرمایش را هدیه می کند به من...
همه چیز خوب و آرام است،لبخند هم در کنارم نشسته است......
روز بد زندگی :
از صبح که بلند می شوم، هوایمان ابریست (من و آسمان را می گویم!)،خورشید کمرنگ است ...
تنوره اتش فشان ها را تمیز می کنم،بائوباب ها را می کنم،خانه ام را تمیز می کنم، خلاصه همه کار می کنم تا سرگرم شوم...
ولی هر چقدر هم سر ِ خود را گرم کنم، همین که غروب آفتاب را می بینم انگار تمام غصه های دنیا روی سرم خراب می شوند...
مثل این کبوترهای پف کرده در هوای سرد این روزها چمباتمه می زنم و سیراب می شوم...
از بغض ......
---------------------------------------------------------------
پ.ن :
این روزها آفتاب بیشتر غروب می کند...
این روزا آفتاب واسه همه بیشتر غروب میکنه....
کاش همه، آفتابشان به یک اندازه غروب می کرد،
آن وقت بود که شاید نمی گذاشتیم آفتاب دیگری غروب کند...
-------------------------
پ.ن:
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود...